با همه تحقیقات و پژوهش ها ی ارزشمندی که در دهه های اخیر دربارۀ تاریخ و منشأ قوم هزاره چهره بسته است،کارشناسان مربوط، دربارۀ ریشه و مفهوم لغوی آن اتفاق نظر ندارند. برخی واژۀ هزاره را تغییر یافته ی هوزاله (خوش قلب)دانسته اند که در قرون قبل از اسلام بر این قوم اطلاق شده است و بعضی آن را دگرگون شدۀ «غرره» گفته اند که به دلیل سکونت مردم یادشده در غور و غرجستان ( هزارستان کنونی) برای آن ها به کار می رفته است. عده ای نیز مفهومی دیگر برای آن گفته اند و توجیهاتی متفاوت از آن چه اشاره شد،بیان داشته اند.
با این همه، امروز هزاره ها را از بقایای جنگ جویان چنگیز شمردن و کلمه هزاره را از عنوان یکی از واحدهای سپاه مزبور مأخوذ دانستن،سخیف و بی پایه می نماید و بیشتر برچسب استعماری و سیاسی تلقی می شود، تا از این رهگذر،تبعیضات همه جانبه سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و تاریخی حاکم بر کشور را توجیه نموده و نطفه بیداری،خودباوری و عدالت طلبی را در این ملیت محروم، خفه سازند.
به طور کلی می توان گفت محققان فرانسوی و پژوهشگران آزاد اندیش افغانستان،هزاره ها را از ساکنان قدیمی و اصلی کشور دانسته اند و در مقابل،بیشترین گردش گران سیاسی و نظامی و خاور شناسان انگلیس و روسیه که سابقه استعماری و مداخلات فراوان سیاسی-نظامی در افغانستان دارند آنها را از بقایای لشکر چنگیز دانسته اند که پس از قرن های هشتم و نهم هجری با ازدواج و اختلاط با ساکنان اصلی مرکز کشور که از دو قوم تاجیک و ترک تشکیل می یافتند،ملیت هزاره را تکوین نمودند.
به هر حال، هزاره نام یکی از اقوام مهم و تأثیر گذار کشور است که عمدتاً در قلب افغانستان که به نام هزاره جان یا هزارستان یاد می شود،سکونت دارد. هزاره عموماً شیعیان دوازده امامی هستند و به زبان هزارگی که یکی از لهجه های زبان فارسی است سخن می گویند.البته هزارستان، خود ولایت یا استانی مستقل نیست؛بلکه از ولسوالی ها ی متعددی تشکیل شده که بخش های مهمی از ولایات زابل،غزنین، ارزگان،غور،جوزجان،پروان،میدان،سمنگان،بغلان و سراسر ولابت بامیان را پوشش می دهد.افزون بر این شکار کثیری از هزاره ها در خارج از هزارستان و در ولایت بله،سمنگان،هرات،هلمند،تخار،قندوز،بدخشان،کاپیسا و شهر های کابل،غزنین،هرات و مزار زندگی می کنند وتعدادی از هزاره های سنٌی مذهب در ولایت بادغیس،غور و هرات نیز استقرار دارند که به نام هزاره های دایزینیات شناخته می شوند و با ایماق ها ، فیروزکوهی ها و جمشیدی ها در پیوند هستند.
چنان که اشاره شد، هزاره ها از نژاد زردند.آمار قابل اطمینانی دربارۀ جمعیت آنها-مانندسایر قوم ها- در دست نیست.کارشناسان مسائل افغانستان تحت تأثیر دولت های قبیله ای و تبعیض گرا،دربارۀ آنها دچار اشتباه و احیاناً تهافت شده اند. برخی نفوس آنها را بین سه تا شش میلیون تخمین زده اند که بیست و پنج درصد کل جمعیت کشور را تشکیل می دهند. آنان دارای چشمان بادامی،صورت گرد،بینی پهن ،بازوان ستبر و نیرومند هستند و از ریش و موی تنک و نازک برخوردارند و این ویژگی ها در هزاره های جنوب و جنوب شرقی،کم تر و در غرب و مرکز هزارستان بیشتر قابل مشاهده است.
هزاره ها به دسته ها و طوایف متعدد تقسیم می شوند با وجود اصالت هزارگی و مذهب شیعی و زبان فارسی،دارای تفاوت هایی هستند. معمولاً هزاره های جاغوری در هوشیار و دانش ورزی و جنگ جویی،هزاره های دایزنگی در امانت و دین داری،هزاره های بهسود در سخت کوشی ،هزاره های ترکمن و شیخعلی در تجارت و سخاوت پیشگی،بیشتر شهرت دارند. لهجه مردم جاغوری- و به طور کلی هزاره های غزنین- از واژه های غیر فارسی و کلمات ترکی و مغولی کم تر ی برخوردار است و به فارسی اصیل و نگارشی،قرابت بیشتری دارد و لهجه مردم دایزنگی برعکس آن است.
هزاره ها پای بندی شدیدی نسبت به مذهب شیعه و راه رسم اهل بیت(ع) دارند. از این رو در طول تاریخ،مشکلات و مصائب شدیدی را تحمل نموده اند و در این رهگذر،تاوان سنگینی را پرداخته اند.بر خلاف اقلیت های شیعه مذهب قزلباش و اقوام دیگر،نه تمایلی به تقیٌه نشان داده اند و نه امکان آن برایشان فراهم بوده است. از این رو هزاره بودن در افغانستان همواره به معنای شیعه دوازده امامی بودن، فارسی زبان بودن و اشتراکات فراوان با ایرانیان داشتن،تلقی شده است.